ایلینایلین، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره

دختر قشنگ من

کارهای جدید

سلام خوشگل مامان الهی مامان قربون بزرگ شدنت بره که من و بابایی داریم لمسش میکنیم و هر روز با هنرنمایی های جدیدت ما رو به وجد میاری از امروز جنگ ما برای از پوشک در اوردن شما شروع شده البته تابستان یکبار انجام دادیم که شکست خوردیم  یک 2 ماهی بهت فرصت دادیم و امروز دوباره شروع کردیم که ایندفعه برای روز اول بدک نبود امیدوارم همینجوری بشه و چند روزه از دست پوشک خلاص شیم . عزیزک شیطون من چند روزی هر روز عچولی ( عروس) میشی اونم چه عروسی یک لباس تنت میکنی یکی هم رو سرت و از من میخوایی باهات تانگو برقصم عزیز جون اینا رو از کجا یاد گرفتی . بابایی میگه خودت یاد میدی ولییی من کجااااااااااااا رقص تانگو کجااااااااااااااااا همش تاثیر ماهواره است &nb...
9 مهر 1391

التماس دعا

عزیزم امروزا حال دایی محمد خیلی بده و داره روز به روز بدتر میشه مامانی داره خیلی غصه اش رو میخوره اونقد پسر خوب و مهربونیه که فکر کنم خدا خیلی بیشتر از ما دوسش داره و میخواد ببردش پیش خودش شایید تو هیچ وقت به خاطرت نیاریش ولی عزیزم اون خیلی تو رو دوست داره امیدمون به خداست شاید بهمون رحم کنه و اونو برگردونه اخه عزیزم هنوز خیلی جوونه  از همه عزیزایی که به وبلاگ ایلین جون سر میزنن خواهش میکنم برای سلامتی دایی محمد ایلین جون دعا کنن .  ...
2 مهر 1391

تولد دو سالگی

  عزیزترینم الهی ممانی و بابایی هیچ وقت غم و غصه تو رو نبینن تولدت مبارک عزیزم انشالله همیشه سالم و سرحال باشی و دلت شاد باشه امسال تصمیم گرفته بودیم یک تولد خانوادگی برات بگیریم و کسی رو دعوت نکنیم روز تولدت بعد از ظهر اماده شدیم داشتیم میرفتیم بیرون برات کیک بگیریم که خاله گلی کادو به دست با کیمیا جون اومده بودن کلی ذوق کردی یک عروسک خوشگل برات گرفته بود با کیکی که مامانی درست کرده بود از اونا پذیرایی کردیم هنوز اونا نرفته بودن که عموت اینا اومدن خلاصه اونروز نتونستیم بریم بیرون عوضش فرداش یک کیک با کلی شمع که خیلی دوست داری گرفتیم رفتیم خونه خاله گلی با بچه ها برات تولد گرفتیم عزیزم امیدوارم همیشه خوش باشی و بدون که خیلییییییی...
2 مهر 1391
1